رسته‌ها
آقا مهدی
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 14 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 14 رای
سرآغاز داستان:
بهار بی توجه به اینکه مردم غم دارند، فرا رسیده بود. بهار قشنگی بود اگر چه مردم بهار و نوروز نداشتند. درختان زردآلو و قیسی و هلوی باغستانهای اطراف قزوین به شکوفه نشسته بودند و مانند سالهای شادی و بی غمی زیبایی شکوهمندی داشتند اما در مردم آن کشش و کوشش همیشگی دیده نمیشد و چون گذشته وقتی بهم می رسیدند، لبخند نمی زدند و سلام و خسته نباشی نمی گفتند، کمبود نان و قند و شکر که اساسی ترین ارقام مایحتاج مردم را تشکیل می دادند، یک طرف و مشاهده سربازان و مشاهده سربازان ارتش بیگانه که با پوتین های سنگین، تفنگ بدوش از معابر و گذرگاهها می گذشتند، از طرف دیگر، غم به دل اهالی می نشانید...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
436
آپلود شده توسط:
melorin
melorin
1400/12/26

کتاب‌های مرتبط

آندریا جعفر کاپالدی
آندریا جعفر کاپالدی
4.2 امتیاز
از 6 رای
توپ
توپ
4.5 امتیاز
از 46 رای
بحر طویل های هدهد میرزا
بحر طویل های هدهد میرزا
4.7 امتیاز
از 60 رای
خانه های شهر ری
خانه های شهر ری
4.2 امتیاز
از 71 رای
میم...نون
میم...نون
3.6 امتیاز
از 15 رای
شمس و طغرا
شمس و طغرا
4.6 امتیاز
از 46 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی آقا مهدی

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
آقا مهدی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک